سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : میرم جای من اینجا نیست
نویسنده : مهرناز کاویانی کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۶ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۲ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۲۹۲
خلاصه داستان :
داستان درباره دختری به اسم آرامه که با پسری که عاشقشه ازدواج می کنه و درست بعد از گذشت دو هفته از ازدواجش رفتار شوهرش تغییر میکنه و اونجاست که متوجه میشه علاقه ای در کار نبوده…
شوهرش نه تنها دوسش نداره بلکه یه جورای هم ازش متنفره و اتفاقاتی میوفته که نه تنها زندگی آرام و مهرداد بلکه زندگی اطرافیانشو هم عوض میکنه….
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از مهرناز کاویانی عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
چند دقیقه ای بود که از پنجره ی اتاق خوابش به خیابان نگاه می کرد سیگارش را روشن کرد و گوشه لبش گذاشت و یک پک عمیق بر سیگارش زد، باور آنچه خوانده بود برایش سخت بود. دومین پک را بر سیگار Marlboro سبزش زد به یاد گذشتش افتاد ، پک سوم را زد.. نمی توانست تحمل کند سیگارش را توی مشتش خاموش کرد بی توجه به درد کف دستش به سمت پا تختی کنار تخش رفت و دفتر را دوباره باز کرد.
سحر_الو سلـــــــــــــــــــــــ ام نمیتونم از فکرت درآم… من هنوزم مثل قبلاهام … هنو..
نزاشتم بیشتر واسم چهچه بزنه
_سلامو مرض سلامو برگ هویج.. الان وقت زنگ زدنه؟
سحر_پاشو پاشو کار کن کوشش کن زن و بچه گشنه ان
دیگه داشت کفرم در میومد ساعت ۶ صبح زنگ زده مسخره بازی در بیاره
_مسخره بازی در نیار سحر بنال چته؟ چیکار داری؟
با لحن با مزه ای گفت: نا آرام جان من گَلت کردم حالا شوما پاچه مارو عفو کن
_ اه مثل رادیو بیگانه همش زر میزنی اول صبحی
سحر_نا آرام جونم
_نا آرامو مرض چته؟
سحر_بیا اینجا….
_بیام اونجا چیکار؟
سحر_بیا بت میگم
_الان بگو خب
سحر_جون من بیا کارت دارم بیست مین دیگه اینجا باش صبحوبنه هم نخور سگ خور مهمون من
تا اومدم بگم نمیام قطع کرد و از اونجایی که میدونستم بهش زنگ بزنم جواب نمیده، زنگ زدنو بیخیال شدم.
ده دقیقه بعد آماده بودم یه شلوار گرمن کن مشکی با مانتو سرمه ی و شال مشکی تنم کردم، تا خونه سحر ۵دقیقه بیشتر راه نبود سریع واسه مامان یادداشت گذاشتم که من دارم می رم خونه سحر نگران نشه.
یه میس انداختم درو باز کرد از اونجایی که میدونستم مامان سحر عادت داره بعد نماز تو حال بخوابه خیلی آروم در واحدشونو باز کردم ولی نه از سحر و نه از مامانش خبری نبود همین که پامو گذاشتم تو اتاق سحر صدای پخ گفتن همانا و صدای جیغ من همانا..